بادبادک من کجاست؟
دیگر شمارهاش توی گوشی تلفن همراهم نیست، اما توی دفتر تلفنم چرا. در صفحه «الف» آن بالا جا خوش کرده.
دوست نداشتم، یعنی دلم نخواست خطی روی شمارهاش بکشم و یا با لاک غلطگیر ماستمالیاش کنم. ماست مالی! چه واژه طنزآلود و کریهی! واژهای که اصلاً مناسب یک یادداشت دراماتیک نیست. یادداشتی جدی در سوگ یک دوست دوست داشتنی. شاید یک طنزنویس هرگز نتواند یک یادداشت دراماتیک در سوگ دوست عزیزش بنویسد. حالا من سعیام را میکنم. خدا را چه دیدی!
ساحل چمخاله، اردیبهشت 1381
سروکله پاییز که پیدا میشود، چشمت به برگهای زرد و نارنجی و قهوهای که میافتد، نگاهت رنگ و بوی فلسفی به خودش میگیرد و فکر میکنی به تناسخ و دگرگونی و رابطه مرگ و هستی و بودن و نبودن و باقی قضایا و یادت میافتد به شعری که چند سال پیش سروده بودی:
فراموشی میآید
مثل پاییز
با ابرهای سهمگینش
دیروز برگ خشکی دیدم
که نمیدانست از کدام شاخه جدا شده
اما امسال چیزی که مرا به پاییز پیوند زده، برگهای زرد پاییزی نیست، یاد دوستم حسین ابراهیمی (الوند) است که سال پیش درست در سومین روز از ماه مهر، سکوت را بر هیاهوی روزگار ترجیح داد و ما را با کتابهایش تنها گذاشت. حالا دیگر مفهوم پاییز قابی است که چهارچوبش عکس حسین را در آغوش گرفته. گفتم عکس، یادم به عکسی افتاد که پنج سال پیش با دوربینم از حسین گرفتم. با گروهی از دوستان نویسنده رفته بودیم چمخاله، کنار دریا.
یادش به خیر. مزه خوش آن لحظهها هنوز زیر دندانم است. بعضیها فوتبال بازی میکردند، بعضیها پیادهروی میکردند. بعضیها دور هم جمع شده بودند و ترانهای را دستهجمعی میخواندند و حسین بادبادکش را هوا میکرد. یعنی کودکانهترین کاری که از یک هنرمند میانسال برمیآید. هنرمندی که از کودکیهایش فاصله نگرفته و بر وجودش اصرار دارد.
دست زیر چانه میگذارم و فکر میکنم: بادبادک من کجاست؟ بادبادک نویسندهها و شاعرها و مترجمهای ادبیات کودک و نوجوان کجای این آسمان آبی شناور است؛ بادبادکی که نخش وصل به دنیای کودکی و نوجوانی است.
روزهای زندگی
56 سال زندگی کرد؛ یعنی از سال 1330 که در گلپایگان به دنیا آمد، تا سال 1386 که در تهران از دنیا رفت. او آموزگار بود، آموزگاری که به بچهها عشق میورزید. اولین کتابی که ترجمه کرد، در سال 1369 از سوی کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان چاپ شد. این کتاب «طوطی اصفهان» نام داشت و نویسندهاش« فدریک فلد» بود.
حسین ابراهیمی در زمان حیاتش صدکتاب ترجمه و منتشر کرد. به غیر از کتابها، بیش از 20 مقاله و یادداشت ادبی در نشریههای تئوریک ادبیات کودک از او چاپ شده است.
ابراهیمی به غیر از ترجمه کتاب، فعالیتهای فرهنگی هم داشت. او عضو هیأت مؤسس انجمن نویسندگان کودک و نوجوان و همچنین موسس و مسئول خانه ترجمه بود. تلاش او برای ارتباط با نویسندگان و ناشران خارجی و تهیه بهترین کتابهای چاپ شده در جهان، برای ترجمه و انتشار در ایران ستودنی است.
جایزههایی که ابراهیمی برای کتابهایش گرفت کم نیستند؛ از جمله:
- جایزه جشنواره بزرگ برگزیدگان ادبیات کودک و نوجوان برای مجموعه کتابها
- جایزه کتاب سال جمهوری اسلامی برای کتاب «آخرین گودال»
- دیپلم افتخار مؤسسه بینالمللی کتاب برای نسل جوان (IBBY) برای ترجمه کتابهای «زمستان جنگ» و «آخرین گودال».
- پلاک برنز شورای کتاب کودک برای کلیه آثار.
یادگارها
حسین ابراهیمی، یادگارهای زیادی برای ما به جا گذاشته است؛ بیشتر از صد کتاب! که هر کدام از آنها ما را به گوشهای از جهان میبرد و با فرهنگها و آدمهای مختلفی آشنا میکند. او با دقت و وسواسی که داشت، بهترین کتابها را برای ترجمه انتخاب میکرد. کتابهایی که از طرف موسسهها و گروههای فرهنگی و ادبی معتبری جایزه گرفتهاند. آوردن نام صد کتاب در اینجا ممکن نیست . با ده تا بهتر میشود کنار آمد. بقیه را خودتان پیدا کنید و البته بخوانید:
1. آخرین گودال/ لوئیز سکر/ انتشارات قدیانی
2. رویای بابک/ سوزان فلچر/ نشر افق
3. طوطی خاکستری/ دیک کینگ اسمیت/ انتشارات طرح و اجرای کتاب
4. زمستان در جنگ/ یان پرلو/ انتشارات سروش
5. روبوت فراری/ لستردل ری/ انتشارات قدیانی
6. سرود کریسمس/ چارلز دیکنز/ انتشارات مدرسه
7. صلیب سربی/ آ. وی/نشر افق
8. هفت پسر، هفت دختر/ باربارا کهن- بهیه لاو جوی/ انتشارات پیدایش
9. چرخ گردون/ جمیله گوین/انتشارات قدیانی
10. گمشدة شهرزاد/ سوزان فلچر/ انتشارات پیدایش